شناسهٔ خبر: 28595 - سرویس سینما و رسانه
نسخه قابل چاپ

ویژه جشنواره فیلم فجر(۸)/ نگاهی به فیلم «خداحافظی طولانی»؛

خداحافظی طولانی با یک مرگ

خداحافظی طولانی انتهای فیلم کمی غافلگیرکننده است،خصوصاً صحنه‌ای که می‌بینیم یحیی لوله‌ی تنفس ماهرو را کشیده است و نمایش این صحنه مخاطب را کمی از فضای یک‌دست و خطی بیرون می‌آورد و ذهن تماشاگر درگیر این موضوع می‌شود که یحیی مسبب اصلی مرگ همسرش بوده یا خیر، به عبارتی یحیی مجرم است یا نه؟...

 

فرهنگ امروز/ سارا فرجی: «خداحافظی طولانی» نام تازه‌ترین اثر فرزاد موتمن است که در جشنواره‌ی امسال اکران شد و به عقیده‌ی بسیاری از منتقدان و اهالی رسانه نسبت به چند کار اخیر موتمن بهتر بود. ‌اگرچه خیلی‌ها هنوز کارهای موتمن را با «شب‌های روشن» مقایسه می‌کنند و معتقدند هنوز کاری به موفقیت آن نساخته، ولی نکته‌ی اصلی این فیلم که جزو نقاط قوت آن بود، داشتن یک داستان با عناصر داستانی است، چیزی که آن را مدیون فیلم‌نامه‌ی روان و ساده که نوشته‌ی«اصغر عبداللهی» داستان‌نویس و فیلم‌نامه‌نویس کشورمان است، هستیم. عبداللهی پیش از این نویسنده‌ی فیلم‌نامه‌های آثار داستانی چون خواب زمستانی، مرسدس، صبحانه‌ای برای دو نفر، خواهران غریب،‌ آبی و ... بوده و در سال ۱۳۷۰ هم به خاطر فیلم‌نامه‌نویسی «خانه خلوت» به کارگردانی مهدی صباغ‌زاده سیمرغ بلورین بهترین فیلم‌نامه را به‌صورت مشترک با حسن قلی‌زاده دریافت کرده است. عبداللهی در اکثر این آثار قصه رابه‌خوبی برای مخاطب تعریف کرده،ولی اینکه فیلم، اثر خوبی از کار درآمده است یا خیر بستگی به کارگردانی اثر داشته است.

 داستان «خداحافظی طولانی» عاشقانه‌ای درفضای کارگری و صنعتی‌است وماجرای مردی‌ را روایت می‌کند که از اتهام یک قتل جنجالی تبرئه شده، ولی جامعه و اطرافیانش هنوز به‌ عنوان مجرم نگاهش می‌کنند. مرد که درگیر یک رابطه‌ی عاطفیست، برای تداوم عشق و زندگی باید بر این بحران غلبه کند. با اینکه موتمن این فیلم را در اطراف قلعه‌حسن‌خان تهران ساخته و در موقعیت‌های مختلف هم در فیلم به این موضوع اشاره کرده که اتفاقات داستان در جایی نزدیک تهران اتفاق می‌افتد، اما متأسفانه تماشاگر خیلی از لوکیشن محیطی خبر ندارد، خصوصاً که اکثر داستان یا در خانه‌ای که سعید آقاخانی و ساره بیات هستند فیلم‌برداری شده یا در کارگاه. البته در چند موقعیت، تصاویری از مسیر جاده‌ای که آقاخانی در آن رفت و آمد می‌کند یا مسیر رفت و آمد سرویس است، می‌بینیم، اما به نظر می‌رسد که نشان دادن این تصاویر کمکی به درک مخاطب از موقعیت نمی‌کند و به عبارتی نمایش موقعیت‌های داستان به گونه‌ای است که مخاطب فکر می‌کند که این داستان و اتفاقات در هرجایی می‌تواند اتفاق افتاده باشد، این در حالیست که موتمن قصد داشته به قول خودش در این فیلم زندگی طبقه‌ی از پارک‌وی به سمت پایین را روایت کند، ولی لوکیشن این موقعیت را نتوانسته به‌خوبی نشان دهد و از المان‌های یک زندگی کارگری فقط فقر را نشان داده و فرد از همان ابتدا تا انتهای فیلم با جایی که در آن این اتفاقات رخ می‌دهد غریبه است. در برخی از صحنه‌ها خلوتیِ بیش از حد محیط این حس را تماشاگر می‌دهد که داستان در یک شهرستان یا روستای دورافتاده است که کسی جز افراد کارگاه در آن زندگی نمی‌کند؛ در نهایت به نظر می‌رسد فیلم‌ساز از موقعیت داستانی فیلم اطلاعات کامل و قابل درکی تحویل مخاطب نداده است.

 اما مورد دیگر درباره‌ی «خداحافظی طولانی»، اینکه در فیلم صحنه‌هایی وجود دارد که به نظر می‌رسد فیلم‌ساز ‌زمان را گم کرده و بین دهه‌ی ۵۰ و زمان حال گیر کرده است؛ نشان دادن صحنه‌های چادر گل‌گلی، پیراهن گل‌گلی، کفش سفید با جوراب ضخیم سفید،‌ قرار در ایستگاه قطار و به‌ اصطلاح عشق‌های پشت وانتی از جمله این صحنه‌هاست که جهانش با جهان داستان اصلی فیلم تفاوت دارد و مخاطب را گیج و شاید بتوان گفت فهم آن‌ها را برای مخاطب سخت می‌کند.یا مثلاً استفاده‌ی کلیشه‌ای ‌از باران،‌ آن هم در شرایطی که تمام المان‌های صحنه به گونه‌ای است که به نظر نمی‌رسد هوا سرد و بارانی باشد و پیداست که کارگردان از باران فقط یک استفاده‌ی زیبایی‌شناختی کرده تا فیلمش را قشنگ کند، فارغ از اینکه کارکرد آن در موقعیت‌ها چه می‌تواند باشد.

موسیقی فیلم ‌یکی دیگر از پررنگ‌ترین عناصر فیلم موتمن است، شاید بهتر است این‌گونه بگوییم که «خداحافظی طولانی» فیلم پرسروصدایی است و در سراسر آن صدا به‌عنوان یک عنصر اصلی وجود دارد؛ از همان ابتدا که صدای دستگاه‌های ریسندگی می‌آید تا وقتی که صدای موزیک نوستالژیک گلپا و یا حرکت قطار در خانه شنیده می‌شود.در فواصل فیلم هم موسیقی خودِ اثر که ساخته‌ی ایمان وزیری است را می‌شنویم که ژانر آن کلاسیک اروپایی است و هیچ وجه اشتراکی با فضا و داستان فیلم ندارد و حتی در برخی از فواصل اذیت‌کننده هم می‌شود و در تضاد و تناقض با فیلم است و در فاصله‌یبسیاری از فیلم قرار دارد. البته موتمن در این خصوص می‌گوید که عمداً موسیقی را این‌گونه انتخاب کرده که در تضاد با داستان باشد و بیشتر دیده شود. شاید اگر موتمن تا این اندازه سلیقه‌ای وشخصی با انتخاب موسیقی برخورد نمی‌کرد، فضای فیلم دوست‌داشتنی‌تر می‌شد.

اگرچه که در سراسر فیلم از این موضوع که یحیی قتل انجام داده است باخبریم، ولی اینکه ماجرا از چه قرار بوده در انتهای فیلم روایت می‌شود و شاید برهمین اساس می‌توان گفت که انتهای فیلم کمی غافلگیرکننده است،خصوصاً صحنه‌ای که می‌بینیم یحیی لوله‌ی تنفس ماهرو را کشیده است و نمایش این صحنه مخاطب را کمی از فضای یک‌دست و خطی بیرون می‌آورد و ذهن تماشاگر درگیر این موضوع می‌شود که یحیی مسبب اصلی مرگ همسرش بوده یا خیر، به عبارتی یحیی مجرم است یا نه؟ اگرچه یحیی در جایی از فیلم خطاب به روح و خیال ماهرو می‌گوید: «من کاری را کردم که تو می‌خواستی.»

فیلم با شروع یک زندگی تازه برای یحیی، نو شدن خانه و وسایل آن و حرکت یک قطار تازه ... تمام می‌شود و به همه‌ی علامت سؤال‌های باقی‌مانده در ذهن مخاطب پاسخ داده می‌شود.اگرچه شیوه‌ی روایت فیلم ‌نوعی درهم‌تنیدگی زمانی داشت و تا اواسط فیلم مخاطب را کمی گیج می‌کرد،‌اما در نهایت در مورد همه‌ی آن صحنه‌ها توضیح داده شده است و مخاطب با داستان «خداحافظی طولانی» -البته نه به روایت چندلر که کتابی با این نام نوشته بلکه به روایت فرزاد موتمن- خداحافظی می‌کند، گرچه این خداحافظی به سبب وجود برخی از صحنه‌های اضافی و طولانی بودن زمان فیلم کمی طولانی است.

نظر شما